سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میلاد بارش

من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق

غم نان 
چگونه نگذارد
که عزیز تر از جانم را
سرود ها نخوانم
من گرسنه ای هستم عاشق
پابرهنه ای هستم دل شیفته
شاعری 
که جان شیدایش را
غم نان نیست
نان مرا
ترانه های توست
که نیلبکی بر لبانم است

نان مرا
مایده ای ست آسمانی 
که بر سفره جانم می نهی
به شکرانه اش
سرودها
توانم گفت
اوراد عاشقانه ای را
که تو 
در گوش جانم خوانده ای

م.بارش


نوشته شده در شنبه 94/7/11ساعت 11:12 صبح توسط میلاد بارش نظرات () |

پاییز که می شود
نیلبکم را بر می دارم
و به کوه و کمر می زنم
همچون چوپانی که گله اش را رها کرده
و در پی لیلی خود
سر به دشت و دمن گذاشته 
و ماه
به نجوای نیلبکش
گوش دل سپرده است

پاییز که می شود
ترانه هایم را
بر برگهای زرد و زیبایی می نویسم
تا ترنم موزون قدم های تو 
بر ترانه های جان من 
سر خوش و شیدایم کند

پاییز که می شو د
سکوت پژواک عشق توست
در این سکوت
هستی با همه جانش جاری ست
در این سکوت 
زندگی رودی ست 
که سر به دامان دریا ی ابدیت گذاشته
سکوتی که بر کرانه های افق
گسترده است
و سرشار از راز و رمز زیبایی توست
نازنینا
عشق پر شکوه تو
امتداد قدسی باغ های ملکوت است
و زمین
بی عطر و بوی نفسهایت
گستره بیکران دلتنگی است 
بیا ای بهار آرام
که پاییز هم 
در حسرت دیدار تو ست

م.بارش


نوشته شده در شنبه 94/7/11ساعت 11:2 صبح توسط میلاد بارش نظرات () |

<   <<   6      
Design By : Night Melody