میلاد بارش
من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق
گمان نمی کردم آن روز
بر کرانه آن رود
مرا رها کنی در باد
و چون خیالی و رویایی
از من دور شوی
گمان نمی کردم
مرا فراموش کنی
و دیگر باز نگردی
بیا و
باز گرد
و روزهای ابری ام را
دوباره آفتابی کن
من نا امیدم نیستم
ای مهربان
ای دوست
ای ترانه آفاق بی منتها
مرا بی روی ماهت
مگذار
من هنوز هم
بر کرانه آن رود
ایستاده ام
میلاد بارش( هومن)
نوشته شده در شنبه 94/6/7ساعت
12:33 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |
Design By : Night Melody |