میلاد بارش
من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق
در شهر کنی غوغا چون سلسله جنبانها
قربانی چشمانت جان و دل قربانها
روزی ا م اگر بودش. آیم به درشهر ت
در شهر تو من گردم جاروکش دربانها
ای لیلی اگر مویی از زلف تو کم گردد
من نیز کفن پوشم در عمق خیابانها
یک خار گلی گر رفت در پای تو ای محبوب
من دشمن گل گردم در دشت و بیابانها
یا باد اگر آشفت گیسوی ترا ای دوست
توفان شوم.و گیرم از باد گرییانها
ابری اگر آمد باز تندر شد و باران شد
گر خیس کند رویت باران شوم آبانها
پرواز کنم آیم هر سو که تو رفتی یار
با جمله درنا ها دریا چه ی تابانها
شوریده شود عالم گر روی ترا بیند
در شهر کنی غوغا چون سلسله جنبان ها
میلاد بارش(هومن)
نوشته شده در شنبه 94/6/7ساعت
12:37 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |
Design By : Night Melody |