میلاد بارش
من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق
آن سلسله جنبان شد وین سلسله پنهان شد
هر سلسله پیدا شد. یک مرحله پنهان شد
آن چلچله عاشق شد عاشق به شقایق شد
آن عشق شقایق ها در چلچله پنهان شد
ما چلچله ها هستیم مرغیم و مهاجر ما
آن باغ بهار ما در فاصله پنهان شد
از سلسله جنبانم آن هلهله را بشنو
در قوم بنی آدم. آن هلهله پنهان شد
آن هلهله عشق است در غلغله عالم
آن هلهله. جانم در غلغله پنهان شد
این عشق عجب دردی در جمجمه یا در دل
آن حکمت اشراقی در نافله پنهان شد
ای قافله دلها سالار فقط. عشق است
آن قافله سالار م. صد قافله پنهان شد
هر رقعه نوشتم من. در همهمه پیدا شد
من باطلم او حق است. با باطله پنهان شد
ای عشق عجیبی تو رویای غریبی تو
آن لیلایی بالایی در راحله پنهان شد
ای راحله عشقم تو بارش عشق من
آن هومن یا هو کش در ناز له پنهان شد
میلاد بارش(هومن)
نوشته شده در شنبه 94/6/7ساعت
12:39 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |
Design By : Night Melody |