میلاد بارش
من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق
در حال غریب تو او کیست نمی دانم
در قلب عجیب تو او کیست نمی دانم
تنبور نوازی هست در جان و دلم اکنون
آواز نجیب اوست او کیست نمی دانم
یک عمر تراشیدم از کوه تو اندوهم
شد عشق حبیب تو او کیست نمی دانم
صد سال تو تنهایی یا آن که کنار توست
او گشته قریب تو او کیست نمی دانم
من می روم از خویشم چون چلچله ای در کوچ
باقی ست رقیب تو او کیست نمی دانم
او گفت به من روزی.تو هیچ نمی فهمی
رند است طبیب تو او کیست نمی دانم
هومن که فریبت داد یاهو تو رها کردی
چون داد فریب تو. او کیست نمی دانم
از روح لطیف تو او عشق تراشید است
در حال غریب تو او کیست نمی دانم
میلاد بارش( هومن)
نوشته شده در شنبه 94/6/7ساعت
12:45 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |
Design By : Night Melody |