سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میلاد بارش

من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق

 

مگر رویاهای تو می گذارند بیندیشم
رویایی از پس رویایی دیگر
خیزابه ای از پس خیزاب دیگر
موجی پس از موجی
جزر. ومدی
و بار شی بعداز بارشی
مگر رویاهای تو می گذارند
زندگی کنم
نماز بخوانم
غذا تناول کنم
و سر به بالین نهم
رویاهایی
که هر روز بیشتر و بیشتر می شود
و روح و جان مرا تسخیر می کنند
و چون پری رویان
مرا با خویش می برد
دیگر جسم و جان و روحم از آن توست
چنان چون قوی وحشی
به دریا تو پر می کشم
بسوی موج هایت
پری هایت
تا در آبی بیکرانه ات بمیرم
چنان زنبوری هستم
که جز به شهد وحی و الهام تو
پر نمی کشم
تا جانم را به جامی شیرین بدل کنم
چنان چوپان مجنونی هستم
که خدا را
لیلای خود می داند
و می خواهد دست و پای او را ببوسد و
نوازش کند

چنان پیامبری که رسالت خویش را
فراموش کرده است
و جز به معشوق نمی اندیشد
نمی دانم تو عاشقم هستی 
یا من عاشق تو
نمی دانم من بر کرانه ازلی تو ایستاده ام
یا تو در کنار من
در مشرقم 
ابد الاباد ایستاده ای
نمی دانم
من با تو سخن می گویم
یا نجوای توست که می شنوم
نمی دانم رویاهای تو ست که می بینم
یا دیوانه ای هستم 
که ترا می بینم
و رویایت می پندارم

میلاد بارش( هومن)


نوشته شده در شنبه 94/6/7ساعت 1:22 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

Design By : Night Melody