میلاد بارش
من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق
من از عشقش چه می جویم
من از عشقش چه می گویم
شرابی تلخ می نوشم
که تلخی را برد از یاد
مرا دیوانه تر سازد
وگر مستی دهد بهتر
که من دیوانه و مستم
و از هشیاری ام ترسم
غمی سخت است
غم غربت
نمی خواهم د ر این غم غوطه ور باشم
نمی خواهم درای کاروانها را برم از یاد
نمی خواهم که از هجر وطن
چون بلبلان میرم
مرا امید رفتن هست
مرا امید رستن هست
بدین امید می نوشم
بدین امید سرمستم
همان بهتر فراموشی
فراموشی و مدهوشی
سلوک من همین باشد
که عشقش را در آمیزم
به جام جان خود نوشم
سلوک من همین باشد
که جام من گل سرخ است
شراب. ارغوان من
ز خون نسترن باشد
منم در خواب
منم بر آب
چه می خواهی از این خوابی که بر آب است
چه می جویی از این برکه که در خواب است
چه شد مرغابیان رفتند
چه شد مهتاب
که در تالاب جان تابید
مرا نیلوفرین خواب است
دلم بی تاب بی تاب است
تمام زندگی باد است
و بعد از مرگ یک یاد است
چه می خواهی از این عالم
چه می جویی مگر آدم
کسی یادش به دریا نیست
کسی یادش به لیلا نیست
من از عشقش چه می جویم
مگر روی دل آرامش
مگر روی دل آرامش
میلاد بارش
Design By : Night Melody |