سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میلاد بارش

من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق

عشق تو یک قدمی بود و نمی دانستم
در وجودم عدمی بود و نمی دانستم

تا به خود آمدم و صبح دمید از جانم
زندگی آه و دمی بود و نمی دانستم

آب رو می چکد از شرم دلم حیران است
آبرو رفت و نمی بود و نمی دانستم

خیره ام جام تهی را و دلم سرمست است
شادی ام باغ غمی بود و نمی دانستم

همچو دریاچه عشقی و منم چون ماهی 
نفس من به یمی بود و نمی دانستم

روح باران زده عشق به بارش خندید
گر چه در پیچ و خمی بود و نمی دانستم

دل آواره من در وطنی بود عزیز
عشق تو یک قدمی بود و نمی دانستم

م. بارش


نوشته شده در سه شنبه 94/6/17ساعت 3:3 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

Design By : Night Melody