میلاد بارش
من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق
عشق تو یک قدمی بود و نمی دانستم
در وجودم عدمی بود و نمی دانستم
تا به خود آمدم و صبح دمید از جانم
زندگی آه و دمی بود و نمی دانستم
آب رو می چکد از شرم دلم حیران است
آبرو رفت و نمی بود و نمی دانستم
خیره ام جام تهی را و دلم سرمست است
شادی ام باغ غمی بود و نمی دانستم
همچو دریاچه عشقی و منم چون ماهی
نفس من به یمی بود و نمی دانستم
روح باران زده عشق به بارش خندید
گر چه در پیچ و خمی بود و نمی دانستم
دل آواره من در وطنی بود عزیز
عشق تو یک قدمی بود و نمی دانستم
م. بارش
نوشته شده در سه شنبه 94/6/17ساعت
3:3 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |
Design By : Night Melody |