میلاد بارش
من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق
ای روح من باران شد و توفان جان آغاز شد
خیزابه ها بر خاست و سیلاب های ناز شد
من تا دمشقت آمدم تا شهر عشقت آمدم
راهی بزن ای مطربم نور قمر دمساز شد
بگذار آغازت کنم هر روز آوازت کنم
جانم به پرواز آمد و بر قلههای راز شد
سمفونی شوریدگان در رگ رگ جان من است
من واژگون رقصی کنم امشب شب پرواز شد
خاک وطن بوییده ام روی ترا بوسیده ام
عشق وطن در سینه ام گنجینه آواز شد
من می روم از خویشتن هنگامه ترک وطن
ایام هجران آمد و بارش دگر جان باز شد
م .بارش
نوشته شده در سه شنبه 94/7/21ساعت
10:8 صبح توسط میلاد بارش نظرات () |
Design By : Night Melody |