میلاد بارش
من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق
منظومه عاشورای عاشقانه
در مدینه گنبد سبز خداست
گنبد سبزی کزین عالم جداست
زیر گنبد آن حسین است و الست
در کنار جد خود دلداده است
غرق در اندیشه آیینه است
رازهایش در درون سینه است
او به یاد مهربانی های یار
زیر لب می گویدش باری نگار
دین تو بازیچه آنان شده
این خلافت عرصه گرگان شده
زیر پاها گشته است قران دل
پاره پاره گشته است پیمان دل
من اگر بیعت کنم دینت کشند
این اذان و بانگ آیینت کشند
امام حسین به دربار حاکم مدینه وارد می شود
تا که با یاران به دربار ولید
حاکم شهر مدینه او رسید
تا شنید او آن سخن را از ولید
که بیا بیعت کن اینک با یزید
سر فرو افکند و غرق راز شد
در درون خویشتن آواز شد
گفت بیعت را به فردا می کنم
در حضور مردم اینجا می کنم
خشم مروان خشم گرگ کینه است
دشمن دین دشمن آیینه است
گفتش اینک ای ولید او را بکش
او نه بیعت می کند بآید خمش
ناگهان توفان به دریاها رسید
خشم توفان بر دل دریا کشید
ناگهان خشم حسین آنجا دمید
گفت مروان هرزه می گوید ولید
می کشی آل رسول الله را
غرق توفان می کنی آن ماه را
من نه بیعت می کنم امشب دگر
تا که فکرتها کنم با چشم تر
مرغ توفان شد دل آن مرد راد
ناگهان بر خاست از جایش چو باد
کوفیان نامه به امام حسین ع دادند
جوهر آن نامه ها گر چه تر است
آن که نامه داده لیکن بر بر است
دلفریب است نامه ها بر یک خط است
جوی خون نامه ها در یک شط است
شط خون از نامه ها جاری شده
این فرات از خون دل باری شده
نامه دادندش که عاشق می شویم
زیر تیغ و زیر خنجر می رویم
جان خود تقدیم رویت می کنیم
دل فدای بوی مویت می کنیم
لیکن این گفتند و آن را کرده اند
در ره افعی همه جان کنده اند
لیکن این گفته پشیمان روحشان
پشت کرده یکسره بر نوحشان
نسترن گفتند و خنجر کاشتند
خنجری از آستین بر داشتند
خط کوفه خط تیغ و خنجر است
نقش یک خنجر به روی حنجر است
تا همیشه جنگلی از خنجرند
راهی خون و گلو و حنجرند
کوزه چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر در نشد
نامه های کوفیان را باد برد
آن سکوت سایه را فریاد برد
رفتن امام حسین از مدینه بسوی مکه
ای مدینه ماه تو هم می رود
نیمه شب تا باغ شبنم می رود
عشق نم نم می زند روی تو باز
یار کم کم می رود سوی تو باز
حج اکبر قصد هجرت کرده است
عاشقی ها را زیارت کرده است
می رود تا کوچه های آفتاب
می رود تا کوه نور آن شهر ناب
ماه شعبان او سفر آغاز کرد
رو به سوی مکه دل پرواز کرد
کاروان آهسته تر ماهم ببر
مهمل لیلای آن شاهم ببر
رفت و دیگر من نمی بینم حسین
آخرین گل از تو می چینم حسین
یوسفم از جان کنعان می رود
مهربانم سوی جانان می رود
می رود تا کوی دلداران دگر
می رود رو سوی گلزاران دگر
مرغ دل ها باز می گردد به جان
عاشقانه می رود جان جهان
م.بارش
Design By : Night Melody |