سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میلاد بارش

من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق

عبدالله فرزند امام حسن که نوجوان کوچکی بود در روز عاشورا هنگامی که امام حسین در میدان تنها بود و از دشمن زخم بر داشته بود بسوی عمو شتافت و دستانش را سپر عمو کرد و عاقبت در آغوش امام حسین جان به جانان داد

یاد من افتاده عبدالله را
در میان برکه ها آن ماه را

نوجوانی از جوانان بهشت
مهربان مهربانان بهشت

عاشقی از کوی دلبر آمده
نونهال باغ پر پر آمده

کودکی در کوچه مهتابها
دیده خورشیدش میان خوابها

با گل سرخش سروده آسمان
رفته تا پیش حسین عاشقان

آنچنان او بر عمویش عاشق است
چون شقایقها به جانش مشفق است

زیر شمشیر غمش دستش نهاد
دست خود را پیش سر مستش نهاد

دست او شد چون سپر بر جان او
همچو گل پرپر ره جانان او

دستهای کوچک او چون گل است
پیش آن سرو عمویش سمبل است

دستهای کوچک او مست مست
در میان دشتها ی زنبق است

دستهای کوچک او لادن است
از شقایقها همه خون بر تن است

آخر آن شمشیر با لادن چه کار 
آن گل پرپر میان تیغ و خار

لادن وحشی تو یی مظلوم دشت
جان فدا ی تو که خون از سر گذشت

لادن ای آیینه عشق حسین
خوانده ای آواز سر مشق حسین

کودک گلبوته های دشتها
جان فدا کردی درآن گلگشتها

تو به سر منزل رسیدی غرق خون
برکه آیینه هستی سر نگون

خسرو خوبان گل سرخ تو بود
در میان دشتها نامت سرود

خسرو خوبان حسین بن علی
بوسه بر دست تو می زد آن ولی

راستی در دست تو مهتاب بود
یا که شمشیری بر آن تالاب بود

مونس تنهایی محبوب باش
مرد کوچک پرتو آن خوب باش

آخرین مرد بنی هاشم تویی
با حسین بن علی در پرتویی

پیش آن تنهای تنهایان بمان
بر سر آن عهد و آن پیمان بمان

بعد تو خورشید خونین می شود
باغ زیتون باغی والتین می شود

م.بارش


نوشته شده در دوشنبه 94/7/27ساعت 3:46 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

Design By : Night Melody