میلاد بارش
من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق
منظومه عاشقانه عاشورا
حضرت قاسم دلش پروانه بود
روح و جانش یکسره جانانه بود
بوی محبوبه دل و جانش گرفت
مهربانی روح و ایمانش گرفت
مهربان همچون پدر بود آن عزیز
مهربان و چون گلی خندان عزیز
چون امام ما حسن خوش چهره بود
در دل باغ ستاره زهره. بود
قسمت قاسم حسین بن علی ست
آینه در آینه جانش ولی ست
غیرت قاسم درخشید از دلش
پای می کوبد همه آب و گلش
پای می کوبد رود در دشت خون
پای می کوبد رود باغ جنون
از حسین او اذن رفتن خواسته
شعله در جانش گرفتن خاسته
مرغ جانش از قفس پر می کشید
پر بسوی باغ اختر می کشید
با پر و بال دلش پرواز کرد
عاشقی را از ازل آواز کرد
در نبرد آن سپاه رو سیاه
آن کبوتر پر کشیده رو به ماه
آفتاب جان جان آن نگار
روشن از نور دل پروردگار
مرد کوچک در میان آن نبرد
در میان تیغ و حنجرهای سرد
ناگهان آن بال پروازش شکست
جغد شومی شهپر نازش شکست
پر چم جان و دلش آتش گرفت
خاک و خاکستر بر آن مه وش گرفت
رفته ا ست قاسم دلش دریا کند
سینه اش را سینه سینا کند
آمد و آن ماه و گریبان چاک کرد
بر سر قاسم سر خود خاک کرد
یاد گار آن برادر می رود
این امانت تا بدست او رسد
ما به آن آیینه هجرت کرده ایم
ما به نور جانش عادت کرده ایم
م.بارش
Design By : Night Melody |