سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میلاد بارش

من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق

منظومه عاشقانه عاشورا

کربلا....جمعه سوم محرم الحرام سال 61 هجری قمری
امام حسین و یارانش در نزدیکی فرات خیمه بر افراشته اند تا به آب دسترسی داشته باشند

عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد. 
* عمر سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود:« مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت!» عمر بن سعد تا از پیام امام(ع) مطلع گشت، گفت:« امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند!»

نامه ها دادید من هم آمدم
از حرم من غرقه. در غم آمدم

من که می دانم به قتلگه آمدم
با قمر رویان ازین ره آمدم

آمدم تا عشق تان روزی کنم
آمدم تا با کوفه دلسوزی کنم

آمدم تا دینتان را جان کنم
آدمی را بر سر پیمان کنم

آمدم تا من اسارت بگسلم
دیوتان را زیر پایم پا هلم

باز می گردم مدینه خوش تر است
با پیمبر بودنم دل کش تر است

این بیابان جای ما یاران نبود
جای دریا جای ما با ران نبود

تا حرم من باز گردم. می روم
نامه ها را می گذارم می روم

کربلا....شنبه چهارم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

عبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه مردم را چنین خطاب کرد:

« یزید دستور داده تا بین شما پولی تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا کنند و مردم را برای جنگ آماده ی حرکت سازند.

کوفیان را وعده نان داده اند
نان در خون. خون آن جان داده اند

وعده های نان با خون داده اند
پاره آتش. همچو تر خون داده اند

کوفیان را شهوت پست و مقام
کشته است در این صراط بی دوام

کوفیان را سکه سکه داده اند
استخوانها تکه تکه داده اند

یوسف زهرا حراجت کرده اند
جان تو را صد جراحت داده اند

خواب تو یوسف عجب تعبیر شد
کوفه از سگها ی هارش پیر شد

لشگری از گرگ و سگ آماده شد
بر دهانشان جمله یک قلاده شد

این سگان تشنه خون آمدند
خون آهو خون مجنون آمدند

دشت آهو دشتی از آرامش است
دشتی از دلدادگی و خامش است

لیکن این سگها هجوم آورده اند
آدمی گرگان سگ آماده اند

آدمی گرگان همه سگ مذهبند
بس که خون آدمی را بر لبند

به دستور عبیدالله ،شمر بن ذی الجوشن با چند تن دیگر پانزده هزار نیرو را به سمت کربلا می فرستد

گرگ اول گرگ شوم کوفه بود 
آن عبیدالله یک معروفه بود

مادرش معروفه. او معروف تر
بوف کور کوفه ماری به سر

تازه می فهمم عبیدالله کیست
نطفه بد کینه بد خواه کیست

او چو شیطان حکم و فرمان می دهد
وعده های پشت و پنهان می دهد

هر یکی را وعده پول و مقام
مادرش معروفه است و او حرام

گرگ دوم ابن سعد سگ صفت
ایستاده لشگرش پایین شط

تا که ری را زیر دندانش دهند
هار گردیده تا آنش دهند

گرگ سوم شمر. آتش خواره است
او همیشه یک سگ آواره است

گرگهای بی شمار دیگری ست
روی پیراهن چرا خون تری ست

آه یوسف یوسف خوشنام ما
مثل ماهی می روی بر بام م

یوسف زهرا حبیب مصطفی
پاره جان نبی و مرتضی

امام در پاسخ قیس بن اشعث که سفارش به بیعت با یزید می کرد، فرمود:

« نه به خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمی گذارم و مانند بردگان از صحنه ی جنگ با آنان فرار نمی کنم.

خسرو خوبان صدا کرد آسمان
تا بگوید از کران تا بیکران

زاده زهرا منم زهرایی ام
فاطمی هستم علی الهی ام

من همان فرزند پاک حیدرم
شال سبز او هماره بر سرم

سالها همراه حیدر بوده ام
با حسن آن عشق پر پر. بوده ام

ای گروه یاوه گویان زمین
کی روم در زیر ذلت بعد از این

از سخنان امام حسین(ع) با سپاه دشمن

« هیهات ما تن به ذلت نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند. دامنهای پاکی که ما را پرورده است و سرهای پرشور و مردان غیرتمند هرگز فرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند.

من علی هستم علی هستم علی
از علی مستم علی مستم علی

کی علی ذلت پذیر د کوفیان
کی حسین بن علی معرفیان

من چو کوهم در دل توفان روم
از دل آتش می فشانم جان روم

بردگان خود را فراری می دهند
عاشقان پا را به آتش می نهند

همچوابراهیمیان آتش روند
در درون آتش آنان سر خوشند

مردم. ای مردم امیه عقرب است
قبله هاتان در کجای مغرب است

رو به سوی مشرق. و خورشید نیست
دین تان جز وهم و اسطرلاب چیست

هر کجا سودی رسد شد دینتان
کام و ناز و عیش و نوش آیینتان

عاشقان دین را به هجران می خرند
دین خود تا دل مرنجان می برند

هر که دین می خواهد عاشق می شود
بر حسین خویش مشفق می شود

هر که او از هم زبانی شد جدا
بی زبان شد گر چه دارد صد نوا


.سه شنبه هفتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

تعداد نظامیانی که از. طرف حکومت غاصب بنی امیه به جنگ امام حسین(ع) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند.

بازهم آب و هوا بارانی است
باز هم دریا خدا توفانی است

بازهم بانگ و نوای نی رسید
باز از دل هیاهو. هی رسید

باز هم هی ها و هی گریه به پاست 
هر کنار این دلم تکیه به پاست

باز هم نذر م که قربانت شوم
من به قربان دو چشمانت شوم

نذر کردم نذر گیسوی حسین
نذر یک شمه از بوی حسین

نذر کردم تا حسینی تر شوم
نذر کردم یک شبی پر پر شوم

نذر کردم. العطش را بشنوم
ای دل عاشورا تپش را بشنوم

با که گویم العطش را کربلا
جان دهم. وقت عطش در نی نوا

با لب دمساز خود من جفتمی
همچو نی من گفتنی ها گفتمی

عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره ای آب به امام(ع) نرسد، عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه ی فرات مستقر کرد. یکی از آنها فریاد زد: ای حسین!... به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!.

امام حسین(ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد:

بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر) پدید آور

العطش گفتم عطش یادم رسید
لاله های تشنگی از دل دمید

وای بر من کودکان تشنه کام
تشنگی دل می کشد هر صبح و شام

ساقی آنجای است و یاران تشنه اند
تشنگان در زیر باران تشنه اند

من چه گویم از حسین تشنه لب
این عطش دل می کشد از داغ تب

چهارشنبه هشتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

او برای کودکانش مضطر است
جان او در سوز آنان پرپر است

او که هجران را در آنان دیده است
تشنگی در چشم یاران دیده است

از کجا باید حسین آب آورد
در ره معشوق. خود تاب آورد

ایستادن در عطش کار دل است
بر لب دریا همیشه ساحل است

ساحل است اما همیشه تشنه کام
راه بگشاید. بر آن اهل خیام

بر لب دریا همیشه تشنگی
ساحل آموزد به تو ای زند گی

هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد، امام(ع) برادرش عباس را به همراه عده ای شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه ی حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند و به خیمه ها برگشتند.

لاله عباسی گل عباس یاس
می بری جان و دل و هوش و حواس

آب از دست تو ما نوشیده ایم
زخم دل را با گلت پوشیده ایم

م. بارش


نوشته شده در جمعه 94/8/8ساعت 8:26 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

Design By : Night Melody