سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میلاد بارش

من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق

گرچه گل رفته از رو برویم

می برد هر کجا بوی اویم

ای گل سرخ من ای گل سرخ

من به تو عاشقم ای گل من

من به تو دل نهادم گل من

مرغ عشقت منم مرغ عشقت

ای گل سرخ من ای گل سرخ

جان و روحم در غم توست

تا ببوسم خاک پایت

ره بیابم در هوایت

ای گل سرخ من ای گل سرخ

خار ماتم در گلویم

چون سرایم عزیزم

این غم بیکران بیکرانت

می گدازم غرق سوزم

مثل شمعی می فروزم

تا که یارم بیاید بیاید

تا که یکدم مرا رخ نماید

ای عزیزم عزیزم عزیزم

جان من عشق من مهربانم

روح من ماه من همزبانم

ای گل سرخ من ای گل سرخ

از غم دوریت می گدازم

من ز هجران دل نوازم دل نوازم

ای گل سرخ من ای گل سرخ

بیکران بیکران بیکران است

عشق تو شور تو اشتیاقم

عشق تو شور تو اشتیاقم

ای گلم سرخ من ای گل سرخ

می سرایم از تو ای سرو نازم

از غم دوریت می گدازم

ای گل سرخ من ای گل سرخ

آی گل سرخ من ای گل سرخ

م. بارش


نوشته شده در سه شنبه 94/6/17ساعت 3:41 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

گفتم که چه می نوشی گفتا که فراموشی
گفتم که کجایی تو گفتا که به خاموشی

گفتم که مرا جان بخش نومیدم و ایمان بخش
گفتا نشنیدم من گفتم که تو مدهوشی

گفتم که سخن گویم. ای ماه مرا دریاب
گفتا که مرا بگذار هنگامه می نوشی

گفتم که نه مستی تو در عهد الستی تو
گفتا که چه خوش گفتی وقت است هم آغوشی

آغوش گشودم گفت بگذار فراموشی
گفتم که چرا با ما ای ماه نمی جوشی

گفتا که برو بگذار این تلخی. خود بارش
در عالم مستی رو اینجا به چه می کوشی

م. بارش


نوشته شده در سه شنبه 94/6/17ساعت 3:12 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

عشق تو یک قدمی بود و نمی دانستم
در وجودم عدمی بود و نمی دانستم

تا به خود آمدم و صبح دمید از جانم
زندگی آه و دمی بود و نمی دانستم

آب رو می چکد از شرم دلم حیران است
آبرو رفت و نمی بود و نمی دانستم

خیره ام جام تهی را و دلم سرمست است
شادی ام باغ غمی بود و نمی دانستم

همچو دریاچه عشقی و منم چون ماهی 
نفس من به یمی بود و نمی دانستم

روح باران زده عشق به بارش خندید
گر چه در پیچ و خمی بود و نمی دانستم

دل آواره من در وطنی بود عزیز
عشق تو یک قدمی بود و نمی دانستم

م. بارش


نوشته شده در سه شنبه 94/6/17ساعت 3:3 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

یکباره فرو ریزد این دل به ته دریا
چشمان سیاه تو تا بنگرم ای لیلا

چشمان سیاه تو شبهای شکوه راز
همرنگ خدا کرده این روح مرا شهلا

من بت نپرستیدم وقتی که ترا دیدم
چشمان تو من را برد. تا ماه شب یلدا

بگذار بگویم من یا آنکه بگریم من
این راز ترا ای ناز یا امشب و یا فردا

نیلوفر دریا شد هان این دل لیلایی
از بس که به دریا رفت تا دید مسیحا را

خورشید من ای محبوب ای ماه به دریا ها
آن چشم فروزانت کرد است مرا شیدا

با یاد دو چشمانت. هر روز چو بارانم
بارش شده نام من یک عاشق سر تا پا
میلاد بارش


نوشته شده در جمعه 94/6/13ساعت 10:38 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

مطرب تو بگو ما را از عالم آن بالا دیگر چه خبر داری

از آن قمر زیبا آن ماه جهان آرا دیگر چه خبر داری

در بیخبری هستیم در بی خبری از خویش مارا تو بگو جانا
از شمس شموس ما از خوشه انجم ها دیگر چه خبری داری

بسیار سفر کردیم تا روی قمر بینیم گمگشته شدیم اما
گمگشته آیینه سر گشته دل لیلا دیگر چه خبر داری

رفتیم به خاموشی در دیر فراموشی در برزن بیهوشی 
ای پیر سروش ما بر ما نظری فرما دیگر چه خبر داری

از مقصد دلها گو از آن سفر جانها آن جرگه جان جان
ما قصد سفر داریم از آن ره و آن دریا دیگر چه خبر داری

شوریده دلان رفتند ما مرده دلان ماندیم چون رود به تا لابی
بر ما همه خاموشان ای یار بلند بالا دیگر چه خبر داری

در حلقه نیلوفر ما جمع پریشانی در حسرت لیلا ییم
مطرب تو بگو مارا از عالم آن بالا دیگر چه خبرداری

میلاد بارش


نوشته شده در جمعه 94/6/13ساعت 10:34 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

   1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Night Melody