سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میلاد بارش

من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق

اگر که آینه ها مقابلت بنهند
تمام عشق ترا به آسمان بدهند

به راه عشق تو عشاق می میرند
که جان بدهند و آفتاب ره اند

مگر که نقش ترا به روی گل بستند
مگر که عاشق تو ستاره ها و مه اند

بیا بیا که تو از راه دور می آیی
که انتظار. ترا هم هزار پادشهند

مسیح من تو مسیحای عشق منی
که نور ماه ترا به عاقلان ندهند

میلاد بارش(هومن)


نوشته شده در شنبه 94/6/7ساعت 12:42 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

ای کاش نگار گر تو بودم 
و کلک ترا می کشیدم
چشم ترا
لبانت را
ابروانت
گونه هایت را
جسمت را
روحت را
جانت را
و اینگونه به تو
نزدیک و نزدیک تر می شدم
ودر نقش و نگار تو محو می گشتم
نگارمن
ای کاش نگارگر تو بودم
اما افسوس
نه نگارگری می دانم
ونه زیبایی های ترا می شناسم
من شاعری گمنامم
که از تو فقط 
چیزاهایی شنیده ام
به تو اندیشیده ام
و در رویاهایم 
تلالوءی
از تو دیده ام
ای کاش ترا می شناختم
نگارگری می دانستم
و آی کاش نگار گرتو بودم
تا از من
تنها
نقش و نگار 
تو بماند

میلاد بارش( هومن)


نوشته شده در شنبه 94/6/7ساعت 12:41 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

آن سلسله جنبان شد وین سلسله پنهان شد
هر سلسله پیدا شد. یک مرحله پنهان شد

آن چلچله عاشق شد عاشق به شقایق شد
آن عشق شقایق ها در چلچله پنهان شد

ما چلچله ها هستیم مرغیم و مهاجر ما
آن باغ بهار ما در فاصله پنهان شد

از سلسله جنبانم آن هلهله را بشنو
در قوم بنی آدم. آن هلهله پنهان شد

آن هلهله عشق است در غلغله عالم
آن هلهله. جانم در غلغله پنهان شد

این عشق عجب دردی در جمجمه یا در دل
آن حکمت اشراقی در نافله پنهان شد

ای قافله دلها سالار فقط. عشق است
آن قافله سالار م. صد قافله پنهان شد

هر رقعه نوشتم من. در همهمه پیدا شد
من باطلم او حق است. با باطله پنهان شد

ای عشق عجیبی تو رویای غریبی تو
آن لیلایی بالایی در راحله پنهان شد

ای راحله عشقم تو بارش عشق من
آن هومن یا هو کش در ناز له پنهان شد

میلاد بارش(هومن)


نوشته شده در شنبه 94/6/7ساعت 12:39 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

در شهر کنی غوغا چون سلسله جنبانها
قربانی چشمانت جان و دل قربانها

روزی ا م اگر بودش. آیم به درشهر ت
در شهر تو من گردم جاروکش دربانها

ای لیلی اگر مویی از زلف تو کم گردد
من نیز کفن پوشم در عمق خیابانها

یک خار گلی گر رفت در پای تو ای محبوب
من دشمن گل گردم در دشت و بیابانها

یا باد اگر آشفت گیسوی ترا ای دوست
توفان شوم.و گیرم از باد گرییانها

ابری اگر آمد باز تندر شد و باران شد
گر خیس کند رویت باران شوم آبانها

پرواز کنم آیم هر سو که تو رفتی یار
با جمله درنا ها دریا چه ی تابانها

شوریده شود عالم گر روی ترا بیند
در شهر کنی غوغا چون سلسله جنبان ها

میلاد بارش(هومن)


نوشته شده در شنبه 94/6/7ساعت 12:37 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

هنوز روز آفرینش یادم هست
از عدم چشم که باز کردم
وجود روی زیبایت را
تماشا کردم
غروب جمعه بود
و دلتنگی ام را برای تو
در سینه سفالینم حس کردم
سینه ای که چون تنبور
آکنده بود از ترانه های نور
هنوز روز آفرینش یادم هست
دست در دست تو نهادم
و بر خاستم
شیدای تو بودم
نازنین من
چنان عاشقت بودم 
که چشم از تو یر نمی داشتم
اما درخت ممنوعه ای بود
که تماشای روی ماه ترا
از من گرفت
میوه ای که عصاره جام شوکران بود
و من گم شدم
مردم شد
هلاک شدم
و در کرانه های دریا ی خشکیده ای
گریستم
چنان که از هوش رفتم

و عشق باریدن گرفت
و صدای از اعماق هستی 
مرا به هوش آورد
و من در باران به جستجو یش رفتم
و حوا را یافتم
که غمگنانه ترانه تو را می خواند
عشق حوا آرامش بود
اقیانوس آرام من
و دریافتم که بر خاک تو ایستاده ام
و روزی ترا دیدار خواهم کرد
و هنوز که هنوز است
ترا می جویم
ترا می بویم
ترا می خواهم

در زمین و دریا
در کوه و صحرا
بر کوه طور و کوه نور

در دشت سینا و
به د شت طوی
با پای برهنه آمده ام
به جستجوی تو
در عرفات گریسته ام
در. کرانه های رود نیل
سرود ترا خوانده ام
بر جلجتا
عروج عیسا دیده ام
و. دریافته ام
معراج تنها راه رسیدنم به توست
دیگر روز ها ی هبوط
بر من سخت می گذرد
و بی تاب رسیدن به تو هستم
دیگر سر باز گشتم نیست
دیگر دوریت را یارای تحملم نیست

میلاد بارش( هومن)


نوشته شده در شنبه 94/6/7ساعت 12:36 عصر توسط میلاد بارش نظرات () |

<      1   2   3   4   5   >>   >
Design By : Night Melody