میلاد بارش
من آمده ام تا از امید و آزادی برایتان بگویم ....از انسان و عشق
گاهی که شاعر می شوم. شعر تر تارم شوی
گاهی که عاشق می شوم ای جان جان یارم شوی
گاهی که جامی می رسد جام مرا می بشکنی
وآنگه صراحی می دهی تا اهل بازارم شوی
گاهی چو بودا ناگهان نیلوفر رویت دمد
شبهای شعرم می دمی تا ماه زنارم شوی
گاهی زمستان می شود آتش به بستان می دمی
شعله به جانم می زنی طعم گس نارم شوی
گاهی که پاییزی شوم ماه دل انگیزی شوی
می خوانی ام باغ بهار تا رمز اسرارم شوی
گاهی. لبت را می گزی شوریده حالم می کنی
گاهی مر ا با بوسه ای آتش به گلزارم شوی
گاهی که باران می زند بارش خطابم می کنی
یعنی که عاشق شو بیا تا آن که بیمارم شوی
این حالها چون جز ر و مد دریای روحم را برد
در قبض و بسط حال من امواج افکارم شوی
این حالها حالی خوش است محبوبه شبهای من
بارش مقاماتی بلند یابد چو دلدارم شوی
م.بارش
چون خونی در رگهای منی
چون سایه ای همراهم
پیراهن جانی بر تن
خورشید روح من
آزادی ام هستی
روح قدسی ام
پژواک ایمان قلبم
و قله مغرور امیدم
از تو دور افتاده ام
و در زیر انجیر معابد
در نیایش سکو ت نشسته ام
و می گریم
بی تو سقف آسمان
فرو ریخته است
وگنبد و گلدسته ها
لاجوردی نیست
بی تو
خون گنجشکان بر خاک
چون شرابی ریخته است
ای وطن ازلی
جدا افتاده ام از تو
اما هماره از تو سخن گفته ام
تو را اندیشیده ام
تو ر ا زمزمه کرده ام
از زیتون زارانت گذشته ام
و پیراهنم بوی گلهای سرخ. تو می دهد
دهانم
معطر از نام تو ست
ای عشق
نام تو میوه ممنوعه ای ست
که هزار بار از درخت مقدس چیده ام
خوشه انگوری
که در جام شوکران نوشیده ام
آه
روزی به رسم الخط خون عاشقان
بر خاک
خواهم نوشت
دوستت دارم
و می میرم...
م. بارش
در قلبم انقلاب زیبا ی تو برپا ست
شورشیان تو
کلمات عاشقانه ای هستند
که چون امواج رودی
طغیان کرده اند
که اگر لب بر آنها نگشایم
مرا چونآن گلی
به خاک و خون می کشند
چنان بیشمارند
که مرا در هجوم دریا وار خود
غرقه می کنند
و من کلامی شوریده می شوم
فدایی شور آفرین تو
که تا آخرین نفس
به پایت می میرم
تا ترانه ای شوم
سرود عاشقانه ای
م. بارش
هنگامی که برزیگران
گندم ها را می کارند
و آواز می خوانند
تو را دوست دارم
هنگامی که زارعین
چشم به آسمان دوخته اند
و دعای باران می خوانند
تو را دوست دارم
هنگامی که باران می بارد
وسنبله ها شادمانه می شکفند
تو را دوست دارم
هنگامی که کودکان
می دوند و هوار می کشند
و گنجشکان را از گندمزار می پرانند
تو را د وست دارم
هنگامی که درو گران
به جان گندم ها افتاده اند
و سرود زندگی می خوانند
تو را دوست دارم
هنگامی که کاه را در جالیز
به باد می دهند
و گندم ها را به آسیاب می برند
تو. را د وست دارم
هنگامی که مادران
نان گندم می پزند
و بر سفره یتیمانشان می نهند
تو را دوست دارم
تو را همیشه
تا همیشه تورا دوست دارم
تو را برای همه فصل ها دوست دارم
م. بارش
یک نفسی یک نفسی یک نفس
بوسه بده کین نفس افتاد پس
هرم نفس هات مسیحایی است
هر نفست می کشدم از هوس
ای نفسم ای نفسم ای نفس
من به هوس آمده ام در قفس
من به هوای تو در افتاده ام
بر سر این خاک تو فریاد رس
من ز تو بارش شده ام ای عزیز
هر طرفی رو بکنم. شد ارس
گفتمش ای عشق منم بارشت
گفت ز پیشم برو آمد عسس
صبح شده صبح ازل گوییا
عشق که باریده هوا شد ملس
همنفسم همنفسم هم نفس
یک نفسی یک نفسی یک نفس
م.بارش
Design By : Night Melody |